...من هنوز شاعرم

ساخت وبلاگ
رفته. نه فقط از این خانه، که از این شهر، از این کشور، از این قاره. آن قدر دور شده که محال است تصادفی جایی ببینمش. ببینمشان. رفته اند. هر دو. با هم. اما از نفس هام به من نزدیکترند. با هر صدای پایی. با هر صدای دری. با هر اسمی شبیه به آن دو. با هر صدایی شبیه به آن دو. و مدام کسی دارد توی سرم فریاد میکشد. دارد حرفهایی که هرگز نتوانست توی صورتشان پرتاب کند، بالا می آورد. دارد خون گریه میکند. زار میزند. یک خنجر تیز دسته صدفی را بارها بالا میبرد ، پایین می آورد و خون به صورتم می پاشد و از نو دوباره با خنده ای چرکین به اشکهام میخندد. چه کسی می گوید آنها رفته اند؟ این چه رفتنی ست که هنوز جای کفش های چرک آلودشان روی سینه ام مانده. هنوز صدای خش دار خنده شان لبخند را بر لبانم می خشکاند؟ هنوز درها، فریاد میزنند و پنجره ها جیغ میکشند. من از صدای پای آدمها توی راه پله ها میترسم. از صدای حرف زدن آدمها توی پژواک پارکینگ وحشت میکنم. از بوی عطر غریبه ها در راهرو عقم میگیرد. من، همه ام را کف دستم گرفته بودم و برای دوست داشتن کسی، قلب وحشت زده ام را سپر خواب آسوده اش کرده بودم که آب از آب تکان نخورد و هرگز خبردار نشود جایی بیرون از آن خانه، کسی یک تنه قد هزار اسب یاغی دارد بر سر و سینه ام یورتمه میرود. من هنوز شرحه شرحه آرامش کسی هستم که امروز جواب سلامم را عین قیر از لای دندانهایش بیرون میدهد. من پاخورده محبتی هستم که عوض نداشت. آنها رفته اند اما مگر من فراموش میکنم روز آخر چطور صدای خنده هایشان با تویی که بی اندازه دوست دارمت در پله های این خانه می پیچید و تو مستانه به زخمهای فرسوده قلبم پوزخند میزدی و زیر لب میگفتی: ترسو.... ...من هنوز شاعرم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 0:08

مزار شعر ناگفته‌مچه خاکی رو سر و روشهداره از سنگ بی‌نامی،همش فواره می جوشهچه حرفا تو دلم مردهچه سقطای غم‌انگیزیتو میفهمی و آهستهبه حالم اشک میریزی‌...لبامو قفل بستم تا،نگم از ترس تنهاییدلم میلرزه از کوچ‌تهمون وقتا که اینجاییمن از دلواپسی، مردممن از دلشوره تب کردمتموم روزو با فکرتچه مایوسانه، شب کردمبگو هستی، همینجاییبذار آروم بشم کم کمکویرم بس که تب کردمبذار بارون بشم نم نم...*چشمه ...من هنوز شاعرم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 16 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 0:51

حرف' href='/last-search/?q=حرف'>حرف نمیزنم. نه اینکه حرفی نداشته باشم. عق میزنم. حرفها بالا می آید و بیرون نمیریزد. دلم یک لیوان بیدمشک خنک میخواهد. یک چندساعتی فراموشی. برگشت به عقب. رفیق بازی. هرچی. هرچیزی که بتواند این حجم سنگین ناشناخته را که بقول حامدعسکری عین خشت توی گلو مانده، بلند کند. نفس تازه کنم. خیلی خیلی خسته ایم. یادمان نیست آخرین بار کی از ته دل احساس بی دردی کردیم. خنده های دخترک را شب به شب عین ضماد می مالیم روی حرفهای مگو. آنی آرام میشود. بعد دوباره تیر میکشد. چشمهام میسوزد. از گریه. از خط چشم ماسیده لای مژه ها زیر چشم. از خیره ماندن به صفحه گوشی. از خیره ماندن به دهان بسته اش که مدتهاست از ته دل نخندیده.اینها را اینجا مینویسم که بعدها برگردم ببینم هیچ روزگار غمگینی پایدار نبوده. و ما دوباره از ته دل خندیدیم. ساعتها حرف زدیم و خنده های دخترک گوشت شده به تنمان... ...من هنوز شاعرم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 10:25

توی شادی هایت جبران میکنم، تعارفی خودخواهانه ست. واقعیت این است که شادی قسمت کردن ندارد. شادی آنقدر خوب است که تنهایی هم میشود حضورش را جشن گرفت. غم است که عین قیر میچسبد به روح آدم و دست به هر چیزی که می کشد سیاه و داغ و مزخرف است.
کاش میشد اندوه را گذاشت توی سینی. نشست کنار پنجره. بعد با رفیقی، محرمی، مونسی چیزی جرعه جرعه سرکشید. تمام که شد، استکانش را شست. برگشت به زندگی. انگار هرگز نبوده است....

...من هنوز شاعرم...
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 1 بهمن 1399 ساعت: 5:34

شبیه به خیلی هم سن و سالهایم نیستم که در برحه های افسردگی و اضطراب میروند پیش تراپیست. یک بار توی زندگی ام رفتم و برای بار دوم پولش را نداشتم بدهم. بعد از آن صدایم را ضبط میکردم که فقط سبک شوم. مگر تر ...من هنوز شاعرم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 1 بهمن 1399 ساعت: 5:34

تمام شعرها، تمام کتابها، تمام قطعات موسیقی ماندگار، از جایی متولد شدند که دیگر حرف زدن، کفاف دلِ خسته را نمیداد. آن اوقات مکرر زندگی که حرف تا حنجره بالا می آید اما پشت میله های صوتی گلویت متوقف میشود، در درازمدت از یک آدم پرحرف و وراج و پر جنب و جوش، یک منزوی آرام‌ِ بی آرزو می سازد که در جواب تمام حالت چطور هست های دنیا میگوید: خوبم.... 

...من هنوز شاعرم...
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 1 بهمن 1399 ساعت: 5:34

ای کاش برای دقایقی بر میگشتم به همان آزاده ی جسورِ سختی کشیده ی محکم. کاش برمیگشتم به روزهای صبورِ ساکتم. کاش میشدم همان آزاده ای که صبح به صبح نقاب مردانگی اش را به صورت میزد و میرفت می نشست روی صندل ...من هنوز شاعرم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:58

وبلاگ مامان کلمه هیچوقت راز دلمردگی های دوران دخترانگی ام را نفهمید. سراپا سوال میشد که چرا اغلب اوقات توی اتاق، هندزفری در گوش، خیره شده ام به صفحه ی موبایل یا لپ تاپ. هیچوقت نفهمید چرا وقتهایی که کم نبود، چشما ...من هنوز شاعرم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:58

همیشه از چنین روزی می ترسیدم. اینکه اولین برف برای خانه ی جدیدم ببارد و من نفهمم. همین هم شد. بعد از بلند شدن از پای طرح تازه ای که مشغول نوشتنش بودم و طبق معمول انرژی زیادی گرفت، گوشی را باز کردم بب ...من هنوز شاعرم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:58

دبیرستانی که بودم، واسه شب کردن روزای طولانی تابستون، پناه میبردم به کامپیوتر. راه میفتادم راسته ی خیابون سعدی، در به در سی دی بازی. ته تهش که حساب کنی، این خیره سری هام برمیگشت به انتقامی که میخواستم ...من هنوز شاعرم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...من هنوز شاعرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yalda-dehlizo بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:58